داستان فرار رضا رضایی ابر قهرمان مجاهدین که با پیچیدگی از دست ساواک گریخت
داستان فرار رضا رضایی ابر قهرمان مجاهدین
روز ۲۵خرداد ۵۲ رضا رضایی ابر قهرمان توسط ساواک شاه کشته شد.
رضا دانشجوی رشته دندانپزشکی دانشگاه تهران پیش از آن در سال ۵۰ با ضربه‌ای که کل تشکیلات سازمان مجاهدین را در برگرفته بود دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.
رضارضایی از اولین کسانی بود که بدنبال تشکیل هسته اولیه سازمان مجاهدین درسال ۱۳۴۴ به همراه برادر بزرگترش احمد رضایی به این سازمان پیوست و به دلیل شایستگی‌ها و صلاحیتی که از خود نشان داد، با آموزش‌ها و تعالیم بنیانگذاران سازمان، در سال ۱۳۴۹ به عضویت کمیته مرکزی سازمان درآمد.
در دوران بازجویی رضا زیر ضرب ساواک برای دسترسی به برادرش احمد بود. و همین امر زیرساخت طرح فرار رضا از دست ساواک شاه شد.
صدای رضا رضایی
آذرماه سال ۵۲ است، رضا برای اینکه بتواند طرح فرارش را پیاده کند، به بهانه یافتن برادرش احمد نیروهای امنیتی ساواک را در خیابانها می‌گرداند.
فرار رضا رضایی ابر قهرمان مجاهدین چگونه رقم خورد
یکروز در حین جستجوی ظاهری برای پیدا کردن احمد وارد حمامی شد که از قبل آنرا شناسایی کرده بود.
رضا به مامورین گفت جلوی درب منتظر بمانند چون احمد از این حمام استفاده میکند.
رضا وارد حمام شد و از درب دیگر حمام خارج شده و به رفقای مجاهدش پیوست. ساواک مدتها منتظر ماند اما خبر از رضا نشد برای پوشاندن این ضربه مدتی درباره آن سکوت کرد.
رضارضایی از آذرماه سال۵۰ که از زندان شاه گریخت، تا خرداد سال۵۲، رهبری تشکیلات مجاهدین را برعهده داشت.
رضا علاوه بر کار فرماندهی نظامی و هدایت امور تشکیلاتی سازمان، چندین کتاب و جزوه آموزشی هم منتشر و آنها را درمیان جوانان و دانشجویان توزیع کرد.
آرم سازمان مجاهدین کاری از رضا رضایی است.رضارضایی در یکی از خاطراتش را میگوید: «تابستان سال۴۴ بود. با سعید (محسن) و محمد (حنیف‌نژاد) و احمد (رضائی) به کوه رفته بودیم. هنوز سازمانی درکار نبود.
محمد و سعید و احمد روی «مسئولیتِ» (انسانهای آگاه) تکیه می‌کردند؛ و من در آن روز محصل بودم و زیاد از کار سر درنمی‌آوردم.
برایشان آتش روشن کردم؛ هیزم جمع کردم؛ چای درست کردم و ظهر که شد برایشان غذا درست کردم.
محمد برایمان قرآن می‌خواند و من تمام تنم می‌لرزید. برای اولین بار بود که در آن روز احساس کردم که مسلمانان صدر اسلام چه احساسی در مقابل قرآن داشتند.
من افتخار می‌کنم که از اولین روزهای تشکیل سازمان به آن پیوستم و از اولین اعضای آن بودم. برای من زندگی جدیدی بود و من بی‌هیچ تردیدو هیچ ماجراجویی آن را پذیرفتم. با کمال اشتیاق…»
روز ۲۵ خرداد ۵۲ رضا در محاصره ساواک قرار گرفت.
برای فرار از طبقه دوم ساختمان پایین پرید و در حالیکه مجروح بود باز هم به ساواک می‌جنگید و نهایتا مورد اصابت قرار گرفته و به شهادت رسید. عصر آن روز روزنامه‌ها نوشتند رضا رضایی کشته شد